خدایی الی خیلی خوبه و من هم الیو دوسش دارم یعنی اگه خونمون اونجا بود الی از اون تیپ دخترایی که خیلی باهاش راحت میبودم و باهاش شوخی میکردم...ولی واسه ازدواج نمیتونم بگم چیزی...یعنی بهم حق بده من تا قبل امسال چند سالی بود که اونورا نمیومدم و زیاد برخورد نداشتم...والا نمیدونم چی بگم جز اینکه ایشالا از همه بیشتر خوشبخت شه ..تو زیاد خبر نداری ولی نمیدونم چرا خدا با این مسائل زیاد امتحان میکنه خدایش دیگه خسته شدم...فکر کنم زودتر ازدواج کنم بهتر باشه
پاسخ:
اره جان من رفتم تالار کنارش نشستم تواون وضعیت داشت برام تعریف میکرد وقتی داشتن باماشین میاوردن الی رو به خونشون مث اینکه شما تو ماشینتون نشسته یودید و داد زدید
وصداش کردید گفت اون موقع که صدا تون رو شنید گریش میگیره
گوش کردم...یکیش که قدیمی بود...نمیگم باحاله بلکه میگم غمگینه...بین خودمون باشه چند مورد اینجوری واسم پیش اومده قبلا که از بعضی خبر داشتم و از بعضی نه....اینجور چیزا خیلی عذابم میده و واسم سخته چون هی خودمو مقصر میدونم و احساس عذاب وجدان دارم...چون میدونم چقدر تلخ و دردناک یکی رو بخوای ولی با کسی دیگه ازدواج کنی...همه آرزوهای طرف واسه آیندش بهم میخوره ...چون شاید دیگه تو زندگیش دوس داشتن معنی نداشته باشه...آره واقعا تلخ تر از این نداریم
پاسخ:
بعللللله درست میگید
الهه خدایش بدجور عاشقت بود تو عروسیش برات گریه کردو.....